سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فوتبال
 
قالب وبلاگ

 بنام خدا

انسانها در مقابل انچه متعلق به انها نیست و در مقابل آنها قرار دارد  اعم از کالاها و هویت های فرهنگی  و ... در معرض انتخاب قرار می گرید   دچار تزلزل می شود و یا مقاومت می کند ویا  فرهنگ وی بنیادین بوده و  انقدر قوی و ریشه دار است که  ورود عنصر خارجی نمی تواند خللی در فرهنگ  و اعتقاد وی اعمال نماید و یا  بالعکس  شخص  هویت جدید را می پذیرد   واز نظر زیستی و روانی و یا و اجتماعی بحران زا و پرتلاطم  می شود وهویت اولیه  تزلزل پیدا می کند  و در چنین مواقعی  بحران هویت بوجود می آید .

 اما بحث اینجانب در حول این محور می باشد که علت تقابل و مقاومت در برابر فرهنگ بختیاری چیست و چرا جوان بختیاری در معرض ناتوی فرهنگی بدون مقاومت  تسلیم می شود  فکر می کنم علت عدم شناخت و عدم تبین هویت فرهنگی ناشی از بروز و ظهور بحران فرهنگی در جامعه بختیاری و بالاخص خانواده ها می شود و این مقاله سعی می کند که خواننده را به تفکر  وا داشته و در جهت بهبود این مقاله کمک کند .

 تعاریفی از هویت

 1 – هویت عبارت است از مجموعه خصایصی که شخص ؛ چیز یا احساس درونی را تعیین می کند .

2 – هویت تمبیز مجموعه ویژگی هایی است که امکان تعریف صریح شیء یا شخص را فراهم می آورد .

3 – هویت از لحاظ لغوی به معنای هستی و وجود است و در اصطلاح علمی به معنی چیستی شناسی یا کیستی شناسی است .

4 _ هویت در بر دارنده مفاهیمی است که همسانی و تداوم شخصیت فرد را تضمین می کند

5 _ هویت ترکیبی است از احساس های متفاوتی چون : احساس استقلال همسازی ، احساس اعتماد ، احساس تعلق ، احساس ارزش ؛ احساس استقلال سازمان یافته بر محور اراده موجود .

6 - هویت یعنی اعتماد واحساس تعلق به تمام مرجع های هویتی مانند : مرجع های مادی و جسمی ( چون نام ، حریم ؛ قدرت ؛ ارتباطات ، صفات ظاهری )

مرجع های تاریخی  چون  شجره و تبار ، خویشاوندی ، باورها ، ادارب ؛ دستاورد ها ؛ هنجارها ) مرجع های روانی – فرهنگی و اجتماعی 0 مانند دین ؛ اعتقادات ؛ جهان بینی ، ، نظام ارزش ، محاسن و معایب ، ظرفیت ، استعداد ها )

 ----

 برای موضو عات فوق مثالهای روشن وجود دارد  ما هویت  مسلمان داشته و در مقابل مسلمانان جهان احساس تعلق داریم و همینطور در مقابل  مذهب تشیع و سرنوشت انها نیز احساس تکلیف داریم از طرفی در مقابل ملت ایران  و استان و مناطق خود یک نوع تعلق و وابستگی منطقه ای داریم و علاقمند هستیم که مناطقه مان توسعه یافته شود و مردم  بهره کافی از زندگی خود داشته باشند   اما آنچه به ما هویت می دهد و شخصیت مان رصد می شود اعتبار و علقه خود به محل زنگی  و  سکونتمان است که چقدر به انها و خودمان وفادار بودیم چه در سطح ملی و چه در سطح خرد و منطقه ای .

 انهای که رفتند و تعلقه شان به رفتن است اما انهای  برگشته اند و ماندگار هستند  بعنوان مثال نمایندگان رفته و مصادره رای مردم و تصاحب قدرت  و ... عدم خدمت و سرزمین توسعه نیافته اینها هویت شان مخصوص به رفتن است و بحران هویت دارند و اینهم یک نوع از بحران هویت.

 اما یک نوع دیگر از بحران هویت که خیلی هزینه بر است حذف هویت اولیه  و تلاش برای کسب هویت جدید است که بعضا" با تقابل با هویت های بومی و محلی همراه است  و مانند کشور پاکستان هویت قومی واحد ندارد و بنیانگذاران اولیه پاکستان افاغنه ای بودند که از دره پنچ شیر بدان جا مهاجرت کرده و ساکن شدند و ورود ساکنین دیگر باهزاران فرقه و گروه   در تقابل با انها باعث درگیری های منطقه ای شد و انها می گفتند که شما هویت ندارید و باید تابعیت و فرهنگ ما را بپذیرید  و چون اظهار موجودیت انها و از طرفی عدم پذیرش چنین تفکری مقبولیت نداشته  و از طرفی هم  بدنبال اتحاد بودند و چون ریشه تاریخی ندا شته سعی کردند هویت  سیاسی پاکستانی را مطرح  نموده هویت سیاسی بر هویت مبتدی انها غلبه کرد . طرح  هویت پاکستانی امروز بر مبنای هویت سیاسی  استوار است . نه هویت نژادی واحد

 و کشور صهیونستی اسرائیل که نه هویت سیاسی داشته   و نه سرزمین مشخص.

 اما ریشه و علت این بحران هویت چیست

(( بحران ))

 1 – بحران عبارت است از وضعیتی از  که اهداف عالی  و حیاتی واحد  تصمیم گیرنده را تهدید و زمان واکنش برای اتخاذ  تصمیم را محدود می کند

2_ بحران شرایطی است که اجاد نا اطمینانی می کند.

بحران شرایطی است که که واکنش فوری افراد را طلب می کند

3- بحران وجود تهدیدی جدی نسبت به اهداف

5 – بحران عبارتست ازنقطه چرخش در رویدادها و کنش ها که پیامدهای عیر منتظره ای به دنبال دارد

6- بحران عبارت است ایجاد مجموعه شرایط جدید ناشی از کنش و واکنش چند رویداد

7- بحران یعنی کاهش کنترل بر رویداد

8 – بحران شرایطی است که در ان اطلاعات بشدت از دست رس خارج می گردد

9- بحران همراه با فشار ها و فوریت برای عمل بوجود می اید .

10 – بحران یعنی افزایش شدید تنش ها در بین افراد

11- بحران شرایطی است که در ان تجربیات متضاد انباشته گردند به طوری که نتوان انها را حل و فصل نود

12- بحران ناظر بر لحظه ای است که نابسامانی در  جریان امور و  کار کد های یستم یا اجزای سیستم به نقیه ای عطفی   می درسد که دیگر تحمل را با تردید همراه می سازد .

13 – بحران یعنی تهدید ارزشهای اساسی به طوری همزمان یا پی در پی

14- بحران یعنی یک یا چند اختلال که موجب ناتوانی سیستم در ارائه راه حل برای مسائلی می شود که تا پیش از این قادر به راحل انها بوده است

15 – بحران به معنای رویداد بسیار مهم و یا  دگرگونی بسیار شدید و گاه ناگهانی و نقطه ای تعیین کننده در رابطه با موضوعی خاص مرتبط با زندگی فردی و جمعی و سازمانی است لیکن به معنای فرو پاشی نیست

 

 بحران هویت

1 - بحران هویت  یعنی ساختن  (( خود های  کاذب )) و نشستن جای(( خود))   واقعی افراد و اندیشیدن برای انان و خوب و بدشان ، هنجار و ناهنجار شان ، زشت و زیبایشان را انشاء کردنن

 2 - بحران هویت عبارتست  از اختلال در نقش ها و و ظایف فرد در زندگی و درکی که از حس راجع به خود دارد

3 – بحران هویت یعنی احساس در هم و برهم شدن (( خود )9 و از دست دادن احساس مشابهت که معمولا" متضمن یک تعارض در نقش اجتماعی ان طور که شخص آن را احساس می کند نیز می باشد


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:23 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]

 بنام خدا

برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش طوایف لر بزرگ از بختیاری نام برده‌است طایفه‌ای که ظاهراً بعدها قدرت و شوکت بیشتری یافته و سرانجام اکثر منطقه لر بزرگ با همان نام بختیاری شناخته شده‌است.بختیاری نام یکی از قوم‌های بزرگ منتصب به لر ایران معروف به لر بزرگ است که در زمان حکومتهای ملوک الطوایفی اتابکان لر در محدودهء حکومتی آنان حضور داشته اند، از اینرو آنان را لر بختیاری نیز می نامند. ایشان در زاگرس میانی سکونت دارند . لر کوچک نیز تقریباً ساکنین لرستان و ایلام امروزی هستند. در دوره‌های هخامنشی تا ساسانی، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بود. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای کنونی (از همدان تا گلپایگان) با نام سرزمین وحکومت اتابکان لرستان تا مرز اتابکان فارس بصورت حکومتی خود مختار تا پنج قرن(ازسال 506 تا 1006 هجری قمری) اداره می‌شد که حاکمان این دوره با نام اتابکان لرکوچک شناخته می‌شدند. خرم آباد مرکز حکومت اتابکان لر کوچک و ایذه مالمیر مرکز حکومت اتابکان لر بزرگ بوده است.هر چند بنا بر مستندات مکتوب ادعا می شود که در روزگار صفوی نام بختیاری از واژه? بختیاروند که یکی از طایفه‌های مهم این منطقه بود بر روی لر بزرگ نهاده شد ولی با این حال منابع تاریخی در اوایل سده? هشتم نام بختیاری را نیز متذکر شده‌اند.[1] به نظر می رسد با چنین اختلافی می بایست با نظری عمیقتر، قوم شناسی ایران، بخصوص اقوام ایرانی قبل از اسلام را مورد بررسی قرار دهیم.با توجه به فرضیهء تولد کوروش در انشان (ایذه مالمیر امروزی) و همچنین سنگ نوشته ای منتصب به وی که در شوش کشف گردیده، وی یادآوری می کند که قصد دارد بر سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیدار نماید و از اوضاع آنان مطلع گردد. بنابر این منطقی به نظر می رسد که منطقه باختری ها فی مابین همدان و شوش امروزی باشد نه در باکتریا (افغانستان) و یا بین النهرین (عراق). ونیز حضور شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا منطقهء ایزدجی (میزدج امروزی) و یا روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که محل پرورش و نگهداری فیلهای جنگی بوده است حکایت از آن دارد که این منطقه بخشی از سرزمین پارس بنام پارس باختری می باشد، از اینرو می توان نتیجه گرفت که واژهء بختیاری همان تغییر یافتهء کلمهء باختری است و بختیاری ها نیز بازماندگان دودمان هخامنشی باشند. بنظر می رسد قوم بختیاری به لحاظ نژادی بازماندهء اقوام پارس و قوم لر (که ممکن است بر گرفته از نام لی لی بی ها دیگر قوم قدیمی ساکن در این منطقه باشد) بازماندهء سکا ها، دیگر قوم آرایایی منطقهء شمال ایران باشند. حضور طایفهء سکوند در لرستان دلیلی بر این مدعی است. رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد «من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه تمدن عیلامی را یافته‌ام».در اوایل پادشاهی فتح‌علی‌شاه قاجار، بختیاری جزء خاک فارس بود و رود کارون جداکننده? فارس و عراق عجم به‌شمار می‌آمد. از سال 1252 قمری بختیاری گاهی جزء فارس و گاهی جزء حکومت خوزستان بود.بختیاری‌ها در طول تاریخ منطقه همواره حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی موثری داشته‌اند، به‌ویژه حضور ایشان در انقلاب مشروطه بسیار برجستگی دارد


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:23 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]
 جناب اقای جهانبخشی 

با سلام   در مورد  استرکی  چه مطالبی  وجود دارد  در صورت امکان در وبلاگتان بگذارید استفاده کنم

با تشکر محمد آسترکی

------------------------------------------

 بنام خدا

در ارتباط با طایفه استرکی مطالبی زیادی نوشته شده است اما نکته قابل تامل  اینست که این طایفه را با ظهور و بروز بختیاری باید دانست و اگر سنگ نبشته یافت شده از عقیلی نزدیک شوشتر درست باشد که دکتر گیرشمن آنرا ترحمه کرده : از قول آنتاشکال چنین مینویسد"من آنتاشکال فرمانروای سرزمینهای آنزان آنشان وکوههای بختیاری هستم"آنتاشکال که یکی از پادشاهان ایلام بوده دوران فرمانروائیش مورد تائید باستان شناسان قرارگرفته از جمله در کتاب ایلام نوشته دکترعزت اله نگهبان باستان شناس ایرانی که در هفت تپه به کاوش پرداخته به روشنی سلسله پادشاهان ایلام را یادآوری کرده است اما سخن بر سر واژه بختیاری است اگر چنین باشد که به این روشنی نام بختیاری در سنگ نوشته ذکر شده باشد طبیعی است که دیگر ما بدنبال حلقه مفقوده نخواهیم بود و یقین خواهیم داشت که نسل بختیاریها در سلسله پادشاهان ایلام میچرخدو آنان نیز مهاجرتشان از آنسوی دریای خزر روشن است ، و آریائی بودنشان نیز جا می افتدوطی تحقیقات بعمل آمده نشان میدهد که کهن ترین طایفه ای که در بختیاری میتوان روی آن پافشرد آسترکی و بابادی است وقدمت آسترکی بدوران آشتروک ناحونته میرسداگر آشتروک را یاء نسبت به آن داده باشند میشود آشتروکی واز آنجا که در گویش بختیاری همواره ش به س تبدیل میشود قطعی است که آستروکی بازمانده دوران ایلام میباشد که دربخش طایفه ها ووجه تسمیه آسترکی همین نظریه قید شده باشد.

     هنگامی که کورش منطقه را ازمادها تحویل میگیرد در این منطقه ظاهر میشود و آئین زرتشت را مبنای پرستش ایزد قرار میدهد واین آئین تا قرن سوم هجری ادامه داشته که درآتشکده های آنزمان را درحال اشتعال دیده اند بخوبی روشن است ،واز این دوره به بعد دوره سوم دگرگونی گویش بختیای بر اساس اوستا دستخوش حوادث میشود، سخن بر سرگویش بختیاری بر بنیاد واژه های اوستائی بود. در تحقیقات به عمل آمده مشخص شده که سه گونه عنصر،گویش بختیاری را تشکیل میدهد اول ریشه اوستائی ،دوم پارسی باستان و سوم فارسی دری ،

1-  درریشه اوستائی که ما گویش بختیاری رو بر بنیاد واژه های اوستائی قرار داده ایم وتنها واژه هائی را برگزیدیم که درگویش بخیتاری عینا" مورد استفاده قراردارد.ولذا واژه هائی که ریشه بختیاری دارد که احیانا" با کمی تغییر جاری است ودربعضی از واژه ها هیچوگونه تغییری صورت نگرفته آورده ایم مثلا" چند مورد زیر را مثال میزنیم:

 ·         هوشک  : همان هوشک است که معنی خشک را میدهد   hoshk

·         هرد      :  همان خرداست که معنی خورد رامیدهد            hard  

·         خوت     :  همان خوت است که معنی خودت رامیدهد         khot

·         همث    :  همان همس است که معنی همه اش را میدهد  hamas

      با این ترتیب می بینیم که در قلمرو گویش جای پای هیچ اختلاط و امتزاجی در ایل بابادی و آسترکی  دیده نمیشود وآنهم به سبب کوهستانی بودن منطقه وراه نیافتن مهاجمین بیگانه در آن است که این موضوع اثبات شده محسوب می گردد  اما در خصوص طوایف دیگر بختیاری نیز بدلیل مهاجر پذیر بودن واژهای بویر احمدی و یا ترکی تحت تاثیر هر چند اندک قرار گرفته است  .


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:23 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]

بسم الله الرحمن الرحیم 

 گزارشی که پیش رو دارید، به تحلیل بحث لباس  پرداخته و بعضا" لباس بختیاری  را الگوی برای باور اجتماعی و پذیرش ان بعنوان یک  گزینه از منظری خاص در حاشیه پرداخته است .مشکل پوشش در ایران، آن قدر آشکار است که نویسنده را ناگزیر می‏کند تا صریح و بی‏پرده به سراغ معضلات برود. پیشاپیش از خوانندگان به خاطر رک‏گویی‏ها در این گزارش تحلیلی عذرخواهی می‏کنم.

قرن‏ها از روزگاری که که بشر لباس را فقط به عنوان وسیله‏ای برای پوشش و حفاظت خود از سرما و عوامل طبیعی به کار می‏برد، می‏گذرد؛ اما دیر زمانی بیشتر از این موضوع که این عنصر به یکی از تأثیرگذارترین شاخصه‏های فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی مبدل گردیده، سپری نشده است.

وقتی گاندی در هند با حربه فرهنگی - اقتصادی لباس و پارچه ملی به نبرد با استعمار انگلستان شتافت و در این کار چنان توفیقی یافت که تصویر چرخ ریسندگی، نماد ملی و آرم  پرچم هندوستان گردید، غرب فهمید که این شی‏ء به ظاهر ساده، چه قدر قدرت دارد .

چنین بود که مغرب زمین دانست که برای چیرگی فرهنگی بر مشرق، قبل از ترویج زبان، موسیقی و یا هر مؤلفه فرهنگی دیگر که در قرون 18 و 19 قابل اشاعه بود، باید لباس سنتی مردمان ممالک عقب‏مانده را از تن آنها بیرون آورد.

لباس، بر خلاف بسیاری دیگر از انواع فرهنگی که درست یا غلط به آنها به چشم تفنن نگریسته می‏شود، جزئی از ضروریات حیات بشری شمرده می‏شود و غنی و فقیر، به لحاظ الزام اجتماعی، مجبور به استفاده از آن هستند.

از سویی، هیچ چیز به اندازه لباس نمی‏توانست در آن واحد، تمام انگیزه‏های استعمار نوین از جمله ترویج بی‏بندوباری جنسی، اشاعه آیین‏ها و انگاره‏های غرب برای رسیدن به جهانی شدن، تبلغ برای کالاهای ساخت اروپا و آمریکا و ده‏ها هدف دیگر را تأمین کند.

از این رو، تهاجم به پوشش ملی ملت‏های تحت سلطه، باید جدی گرفته می‏شد و چنین نیز شد.

یکی از کشورهایی که برنامه اصلی استعمار برای مسخ فرهنگی آنها بر روی مقوله پوشش محوریت یافت، ایران بود. یافتن پاسخ برای چرایی این موضوع، چندان سخت نیست. ایرانیان در میان مردم سایر بلاد، بیش از همه حجاب و پوشش ملی خود را پاس داشته، به آن پایبند بودند.

از سویی چون حجاب برای پارسیان از دو جنبه ملی و دینی دارای اهمیت بود و حتی به عنوان اصلی‏ترین جلوه دینداری نیز از قدیم مطرح بوده است، تهاجم به آن، یک تیر با صد نشان محسوب می‏شد.

چنین بود که رضاخان، حاصل تمام مردم‏فریبی‏های خود در مؤمن‏مآبی و اعتقاد به اسلام را به یک باره بر باد داد و با صدور فرمان کشف حجاب، اوج وابستگی به استعمار را به نمایش گذاشت.

اولین حرکت منسجم برای تغییر در لباس ایرانیان، از سوی مجلس شورای ملی و در نخستین سال‏های حکومت رضاخان آغاز شد. پارلمان در 29 بهمن 1301ش. تصویب کرد که همه کارکنان شهری، اعضای کابینه و نمایندگان مجلس، در طول ساعات کاری، باید لباسی شامل کت و شلوار آبی رنگ و کلاهی لبه‏دار موسوم به کلاه پهلوی را بر سر کنند.

شش سال بعد، این قانون به همه اتباع مذکر ایرانی تسرّی داده شد و در عوض، گروه‏هایی همچون روحانیون از آن استثنا شدند.

در ماده سوم این قانون مؤکداً بیان شده بود که سرپیچی‏کنندگان از این مقررات، به 1 تا 5 تومان جزای نقدی و یا تا هفت روز حبس محکوم می‏شوند.

با اجرای این قانون و سخت‏گیری شدید در اجرای آن، در حقیقت الگوی لباس ایرانی که به نوشته دانشنامه «ایرانیکا» تا اوایل سلسله پهلوی، بیان‏گر اختلافات میان اقوام، روستاها، مناطق و طبقات اجتماعی بود، از میان رفت و شاید از همان جا بود که تمسخر لباس‏های ملی و محلی اقوام ایرانی، به صورت یک خرده فرهنگ و همچون یک انگل مزمن در دل فرهنگ اجتماعی ما جای گرفت تا جایی که اینک آرام آرام پوشاک‏های محلی بسیار کم کاربرد شده و یا در برخی جاها همچون شمال کشور، به کلی منسوخ و به مراسم و آیین‏ها منحصر گردیده است.

هم شکل کردن لباس‏های مردان، چندان هزینه‏ای برای حکومت وقت نداشت؛ اما طولی نکشید که حلقه دوم از سناریوی رضاخان به اجرا درآمد و مجلس به دستور رضاشاه در دی‏ماه سال 1314ش. برای زنان پوششی غربی و فاقد پوشش موی سر را اجباری کرد.

حتی همسر و دو دختر رضاشاه، اشرف و شمس، در تاریخ هفدهم دی‏ماه 1314ش. برای اولین بار در تاریخ ایران، به صورت سربرهنه و با لباس مدل غربی (دامن ماکسی و کلاه لبه‏دار) در انظار عمومی حاضر شده، در مراسم رژه دختران محصل بی‏حجاب در حضور پدرشان شرکت کردند.

رضاخان، مدتی بعد از سلطنت استعفا کرد و به جزیره‏ای دورافتاده تبعید شد تا در سختی و فلاکت بمیرد؛ اما بنیانی که او بر جای گذاشت، به هر دلیل، اثرات مخرب خود را روی ذهن و فکر ایرانی‏ها باقی گذاشت. بسیاری از زنان با رفع اجبار، مجدداً به حجاب خود بازگشتند؛ اما این رجوع دوباره، رجوع به همان حجاب ابتدایی نبود؛ بلکه حکومت محمدرضا شاه این بار هم با ارائه زیرکانه الگوی چادر گلدار که پوشش زیر آن هم هیچ محدودیتی نداشت، عملاً مسیر برگشت را به انحراف کشاند. هر چند بازگشت به حجاب دوره قاجاریه، مشتمل بر چادر مشکی کمری که تمام اندام را می‏پوشاند و پارچه سفید رنگی به نام پیچه که روی صورت می‏انداختند، کمی آرمان‏خواهانه به نظر می‏رسید؛ اما تهی شدن چادر و پوشش، از فلسفه اولیه خود یعنی پوشاندن بدن زن از نامحرمان، نمی‏توانست بدون برنامه‏ریزی باشد.

با این مقدمه نه چندان کوتاه به 19 تیر ماه 1383ش. باز می‏گردیم؛ جایی که رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با مدیران، نخبگان و مردم همدان در سخنانی از مدگرایی افراطی در جامعه و تقلید از مدل‏های غربی به شدت انتقاد و پیشنهاد کرد که با ارائه الگوهای بومی ایرانی، «لباس ملی ایرانیان» طراحی شود.

تحلیل این که چه موضوعی نابسامانی وضع لباس ایرانیان را تا بدان جا رسانده که با وجود آن که یکی از اصلی‏ترین رویکردهای نهادهای دست اندر کار امور فرهنگی در کشور و نیز نیروهای انتظامی و انضباطی از روزهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، مبارزه با بدحجابی بوده است، مسئول نخست کشور شخصاً در مورد آن به اظهار نظر پرداخته، موضوعی شایان توجه است.

مسأله آن است که برخورد با موضوع حجاب در کشورمان، با چنان دگرگونی و تنوعی روبه‏رو بوده که ابعاد آن برای بررسی نیازمند رویکردی تاریخی - سیاسی است.

از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران، پوشش افراد به نماد و تابلوی گرایش سیاسی آنها تبدیل شد؛ چنان که نیروهای دسته‏بندی شده در طیف طرفدار روحانیت، از زدن کراوات خودداری کردند و نیز زنان عضو این گروه‏ها، اکثراً چادر به سر می کردند.

این مسأله و مرزبندی، کاملاً پررنگ و واضح بود؛ به طوری که به آسانی تبدیل به معیار اصلی استخدام‏ها و یا پروسه‏های بازسازی انسانی قرار گرفت.

با عزل بنی‏صدر و فرار او به خارج، گفتمان چادر و پیراهن روی شلوار، بر سایر شیوه‏های لباس پوشیدن، غالب شد. این چیرگی، سال‏ها ادامه یافت تا آن که جنگ به پایان رسید و فن‏سالاران، بر سیاست و اقتصاد حاکم شدند. این حضور به معنای پایان دوره ارزش‏مندی ناآراستگی و مدگرایی در میان بدنه رسمی جامعه بود. مدیران ارشد غیرروحانی، مرغوب‏ترین کت و شلوارهای دوخت گالری‏های معروف جهان را بر تن می‏کردند و پیراهن‏های خود را با فریم عینک‏هایشان ست می‏نمودند.

زنان این جمع اما یارای به کنار گذاردن یک‏باره چادر را نیافتند؛ اما در عمل و سخن از اجبار زنان به پوشیدن چادر مشکی انتقاد کردند و حتی گاهی رنگ سیاه برای لباس زنان را بدعت در دین و بر خلاف سنت شیعه خواندند. این گروه، اگر چه چادر را نتوانست منسوخ کند، اما چنان آن را از تقدس خارج کرد که نزدیک به یک دهه پوشیدن چادر یا مانتو و نزاع بر سر آن میان والدین و دختران جوان و یا بین دختران و پسران در شرف ازدواج، به اصلی‏ترین چالش اجتماعی کشور تبدیل شد.

طیفی از حاکمیت به کمک سنت شتافت و در و دیوار شهر از پلاکاردهایی در مذمت بدحجابی پر شد. جمله مشهور «حجاب مصونیت است نه محدودیت» در چنان اوضاعی و در پاسخ به همین معترضان در تیراژ وسیع در معابر و شوارع جلوه‏گر گردید.

اما این نیروهای کمکی هم خیلی دیر رسیدند و هم خیلی ناشیانه و ضعیف به میدان رسیدند.

در نبرد نابرابر حجاب و بدحجابی، دومی پیروز شد و شهرها و روستاها را فتح کرد.

ارزانی، فراوانی، تنوع و تبلیغ مناسب در مجلات و حتی صدا و سیما هم به کمک فاتحان آمد و مدل‏های جدید لباس، به ویژه مانتوی کوتاه برای دختران و شلوار جین و تی‏شرت برای پسران را تا بدان جا فراگیر کرد که شاید از دید یک ناظر خارجی این گونه لباس‏ها، پوشاک ملی ایرانی تلقی می‏شد!

با نگاه به آن چه گفته شد، در می‏یابیم که نه زور توپ و تفنگ قزاق‏های رضاخانی و کشتار در مسجد گوهرشاد توانست ریشه‏های حجاب باستانی زنان ایرانی را بخشکاند و نه پس از انقلاب، برخی حرکات افراطی و فیزیکی توانست بساط بدحجابی را برچیند.

چنین است که گفتمان لباس ملی را که رویکردی دگرگونه در پیش گرفته است، شایسته تحلیل می‏دانیم؛ زیرا چنان نبوده است که پس از سخنان رهبری با برخی نمایندگان مجلس، بدنه فیزیکی سامانه دفاع اجتماعی به صحنه آورده، بخواهد در عمل «پوشاک ملی» را بر مردم تحمیل نماید؛ بلکه این کار در یک برنامه تبلیغی علمی قرار گرفته، بیش‏تر از پیاده نظام، ارتش فکری به کمک تحقق این ایده آمده است.

وقتی از لباس ملی سخن به میان می‏آید، عدم توجه به تعریفی جامع و مانع از آن، می‏تواند بحث را به انحراف بکشاند.

واژه لباس ملی از دیدگاه تاریخی، بامسمّا و قابل تطبیق با دست‏آوردهای دیرین‏شناسانه است؛ زیرا ایرانیان به واقع درست در زمانی که در تمدن اروپا برهنگی یک ارزش بود و از این رو هم مجسمه‏های خدایان ایشان عمدتاً برهنه یا نیمه‏لخت بوده است، دارای فرهنگ پوشش کامل و متناسب با درجه و طبقه بوده‏اند.

آثار باقی‏مانده بر کتیبه‏های تخت جمشید، معبد آناهیتا و تصاویر روی فرش پازیریک، به خوبی بر این مسئله صحّه می‏گذارد.

آن گاه که می‏گوییم لباس ملی، ذهن می‏تواند تا شناخته‏شده‏ترین عناصر تمدنی را به عنوان منبع در ذهن و نظر خود درآورد. اما آیا صرف این که لباس در جامعه ملی ما چنین قدمتی دارد، باید برای طراحی آن به طور کامل تسلیم انگاره‏های پیشین شد؟

 این موضوع در مورد لباس با یک واقعیت شیرین تاریخی مواجه است. زیرا ایرانیان باستان به طور نمادین لباس‏هایی را بر تن می‏کرده‏اند که اسلام امروزی تقریباً همان‏ها را به عنوان پوشش آرمانی یک مسلمان عرضه می‏کند.

برای آن که برای همه روشن شود منظورم چیست و از آن جا که امروز از فرهنگ باستانی ما بجز لباس زنان بختیاری  چیزی نمانده که مثال بزنم، به لباس زنان هندی اشاره می‏کنم.

هندی‏ها به طور سنتی لباسی دارند که در آن زنان سر خود را با یک پوشش بلند شبیه به چادر می‏پوشانند. این تقریباً همان چیزی است که در تصویر زن  بختیاری بنام  مینا  بر روی لباسشان  نقش بسته است .

پس ایران و ایرانی ذاتاً با حجاب - که بیرونی‏ترین جلوه فرهنگ اسلامی است - هیچ مشکلی ندارد؛ زیرا سال‏ها قبل از ورود اعراب به ایران هم زنان ما هرگز به برهنگی و بی‏عفّتی گرفتار نبوده‏اند.

از این رو، یک فصل مشترک برای لباس ملی ایرانیان برای زنان، آن است که باید پوشیده و محجب باشد؛ اما این موضوع را - که پوشش تا چه حد لازم است و تا کجا باید جلو رفت - کارشناسان امور دینی باید پاسخ دهند.

آیةالله حائری شیرازی، امام جمعه شیراز و نماینده رهبری در استان فارس، در این رابطه چادر کمری را مناسب می‏داند. طرح نظر وی بیش از آن که موضوعیت داشته باشد، می‏تواند طریقیت داشته باشد؛ زیرا او نماینده دیدگاه‏های رسمی متدینان جامعه است واز تحلیل این نظر، می‏توان به نکات مهمی رسید.

یکی آن که چادر و انواع آن از دیدگاه نخبگان دین هنوز بهترین نوع پوشش برای زنان است و اصولاً تصور این که کسی از تریبون رسمی بخواهد با این نوع پوشش مخالفت کند، وجود ندارد.

واقعیت آن است که تا کنون همان قدر که داشتن ریش برای مردان، ملاک قضاوت در مورد تدیّن آنها بوده، چادری یا مانتویی بودن هم راه میان‏بر ارزیابی افراد از لحاظ شخصیت دین‏باورشان تلقی گردیده است.

از بین رفتن این نظریه جمعی که نه تنها در میان یاخته‏های سنتی از بافت اجتماع، بلکه در تصورات رسمی نیز رسوخ دارد، چنان هزینه‏ای از مروجان لباس ملی خواهد گرفت که در عمل تلاش برای جا انداختن آن را بی‏ثمر خواهد کرد. در این منظر، لباس ملی برای زنان، باید حتماً رگه‏هایی از پوشش چادر را در خود داشته باشد وگرنه قطعاً هم از سوی طبقه سنتی و هم از سوی طبقه رسمی مطرود می‏گردد.

پس اگر قرار باشد پوشش ملّی، نوعی از چادر باشد، با مقاومت اکثریتی از زنان مواجه می‏گردد که تا کنون هم با وجود همه تبلیغات و حتی فشارها، حاضر به کنار آمدن با چادر نشده‏اند.

به هر حال لباس ملی چیزی است که ضرورت آن هر روز بیش از گذشته احساس می‏شود؛ اما تعارضات مربوط به این حرکت ملی باید رفع شود تا این طرح به مانند ده‏ها طرح بر زمین مانده فرهنگی، به فراموشی سپرده نشود. هراس جامعه مذهبی از آن است که در فردایی نه چندان دور، پوشیدن لباس‏های محجب به یک ضدارزش تمام عیار تبدیل گردد و چادر و مقنعه، به همان سرنوشتی دچار شوند که لباس‏های محلی دچار آن شده‏اند.و اینجاست که باید برای هر منطقه و هر مکان لباس مخصوص به ان را باید ترویج نمود که براستی لباس زنان بختیاری که بازمانده تمدن های بزرگ ایرانی هستند برای عرضه به زنان کشور و حتی ترویج به خارج از کشور گزینه ای بسیار قابل دفاع است .

 


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:23 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 11:23 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 164741

گریزون

  • مهم نیوز