فوتبال | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ چهارشنبه 91/6/8 ] [ 1:20 صبح ] [ علیرضا جهانبخشی ]
[ چهارشنبه 91/6/8 ] [ 1:19 صبح ] [ علیرضا جهانبخشی ]
[ چهارشنبه 91/6/8 ] [ 1:17 صبح ] [ علیرضا جهانبخشی ]
گزارشی که پیش رو دارید، به تحلیل بحث لباس پرداخته و بعضا" لباس بختیاری را الگوی برای باور اجتماعی و پذیرش ان بعنوان یک گزینه از منظری خاص در حاشیه پرداخته است .مشکل پوشش در ایران، آن قدر آشکار است که نویسنده را ناگزیر میکند تا صریح و بیپرده به سراغ معضلات برود. پیشاپیش از خوانندگان به خاطر رکگوییها در این گزارش تحلیلی عذرخواهی میکنم. قرنها از روزگاری که که بشر لباس را فقط به عنوان وسیلهای برای پوشش و حفاظت خود از سرما و عوامل طبیعی به کار میبرد، میگذرد؛ اما دیر زمانی بیشتر از این موضوع که این عنصر به یکی از تأثیرگذارترین شاخصههای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی مبدل گردیده، سپری نشده است. وقتی گاندی در هند با حربه فرهنگی - اقتصادی لباس و پارچه ملی به نبرد با استعمار انگلستان شتافت و در این کار چنان توفیقی یافت که تصویر چرخ ریسندگی، نماد ملی و آرم پرچم هندوستان گردید، غرب فهمید که این شیء به ظاهر ساده، چه قدر قدرت دارد . چنین بود که مغرب زمین دانست که برای چیرگی فرهنگی بر مشرق، قبل از ترویج زبان، موسیقی و یا هر مؤلفه فرهنگی دیگر که در قرون 18 و 19 قابل اشاعه بود، باید لباس سنتی مردمان ممالک عقبمانده را از تن آنها بیرون آورد. لباس، بر خلاف بسیاری دیگر از انواع فرهنگی که درست یا غلط به آنها به چشم تفنن نگریسته میشود، جزئی از ضروریات حیات بشری شمرده میشود و غنی و فقیر، به لحاظ الزام اجتماعی، مجبور به استفاده از آن هستند. از سویی، هیچ چیز به اندازه لباس نمیتوانست در آن واحد، تمام انگیزههای استعمار نوین از جمله ترویج بیبندوباری جنسی، اشاعه آیینها و انگارههای غرب برای رسیدن به جهانی شدن، تبلغ برای کالاهای ساخت اروپا و آمریکا و دهها هدف دیگر را تأمین کند. از این رو، تهاجم به پوشش ملی ملتهای تحت سلطه، باید جدی گرفته میشد و چنین نیز شد. یکی از کشورهایی که برنامه اصلی استعمار برای مسخ فرهنگی آنها بر روی مقوله پوشش محوریت یافت، ایران بود. یافتن پاسخ برای چرایی این موضوع، چندان سخت نیست. ایرانیان در میان مردم سایر بلاد، بیش از همه حجاب و پوشش ملی خود را پاس داشته، به آن پایبند بودند. از سویی چون حجاب برای پارسیان از دو جنبه ملی و دینی دارای اهمیت بود و حتی به عنوان اصلیترین جلوه دینداری نیز از قدیم مطرح بوده است، تهاجم به آن، یک تیر با صد نشان محسوب میشد. چنین بود که رضاخان، حاصل تمام مردمفریبیهای خود در مؤمنمآبی و اعتقاد به اسلام را به یک باره بر باد داد و با صدور فرمان کشف حجاب، اوج وابستگی به استعمار را به نمایش گذاشت. اولین حرکت منسجم برای تغییر در لباس ایرانیان، از سوی مجلس شورای ملی و در نخستین سالهای حکومت رضاخان آغاز شد. پارلمان در 29 بهمن 1301ش. تصویب کرد که همه کارکنان شهری، اعضای کابینه و نمایندگان مجلس، در طول ساعات کاری، باید لباسی شامل کت و شلوار آبی رنگ و کلاهی لبهدار موسوم به کلاه پهلوی را بر سر کنند. شش سال بعد، این قانون به همه اتباع مذکر ایرانی تسرّی داده شد و در عوض، گروههایی همچون روحانیون از آن استثنا شدند. در ماده سوم این قانون مؤکداً بیان شده بود که سرپیچیکنندگان از این مقررات، به 1 تا 5 تومان جزای نقدی و یا تا هفت روز حبس محکوم میشوند. با اجرای این قانون و سختگیری شدید در اجرای آن، در حقیقت الگوی لباس ایرانی که به نوشته دانشنامه «ایرانیکا» تا اوایل سلسله پهلوی، بیانگر اختلافات میان اقوام، روستاها، مناطق و طبقات اجتماعی بود، از میان رفت و شاید از همان جا بود که تمسخر لباسهای ملی و محلی اقوام ایرانی، به صورت یک خرده فرهنگ و همچون یک انگل مزمن در دل فرهنگ اجتماعی ما جای گرفت تا جایی که اینک آرام آرام پوشاکهای محلی بسیار کم کاربرد شده و یا در برخی جاها همچون شمال کشور، به کلی منسوخ و به مراسم و آیینها منحصر گردیده است. هم شکل کردن لباسهای مردان، چندان هزینهای برای حکومت وقت نداشت؛ اما طولی نکشید که حلقه دوم از سناریوی رضاخان به اجرا درآمد و مجلس به دستور رضاشاه در دیماه سال 1314ش. برای زنان پوششی غربی و فاقد پوشش موی سر را اجباری کرد. حتی همسر و دو دختر رضاشاه، اشرف و شمس، در تاریخ هفدهم دیماه 1314ش. برای اولین بار در تاریخ ایران، به صورت سربرهنه و با لباس مدل غربی (دامن ماکسی و کلاه لبهدار) در انظار عمومی حاضر شده، در مراسم رژه دختران محصل بیحجاب در حضور پدرشان شرکت کردند. رضاخان، مدتی بعد از سلطنت استعفا کرد و به جزیرهای دورافتاده تبعید شد تا در سختی و فلاکت بمیرد؛ اما بنیانی که او بر جای گذاشت، به هر دلیل، اثرات مخرب خود را روی ذهن و فکر ایرانیها باقی گذاشت. بسیاری از زنان با رفع اجبار، مجدداً به حجاب خود بازگشتند؛ اما این رجوع دوباره، رجوع به همان حجاب ابتدایی نبود؛ بلکه حکومت محمدرضا شاه این بار هم با ارائه زیرکانه الگوی چادر گلدار که پوشش زیر آن هم هیچ محدودیتی نداشت، عملاً مسیر برگشت را به انحراف کشاند. هر چند بازگشت به حجاب دوره قاجاریه، مشتمل بر چادر مشکی کمری که تمام اندام را میپوشاند و پارچه سفید رنگی به نام پیچه که روی صورت میانداختند، کمی آرمانخواهانه به نظر میرسید؛ اما تهی شدن چادر و پوشش، از فلسفه اولیه خود یعنی پوشاندن بدن زن از نامحرمان، نمیتوانست بدون برنامهریزی باشد. با این مقدمه نه چندان کوتاه به 19 تیر ماه 1383ش. باز میگردیم؛ جایی که رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با مدیران، نخبگان و مردم همدان در سخنانی از مدگرایی افراطی در جامعه و تقلید از مدلهای غربی به شدت انتقاد و پیشنهاد کرد که با ارائه الگوهای بومی ایرانی، «لباس ملی ایرانیان» طراحی شود. تحلیل این که چه موضوعی نابسامانی وضع لباس ایرانیان را تا بدان جا رسانده که با وجود آن که یکی از اصلیترین رویکردهای نهادهای دست اندر کار امور فرهنگی در کشور و نیز نیروهای انتظامی و انضباطی از روزهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، مبارزه با بدحجابی بوده است، مسئول نخست کشور شخصاً در مورد آن به اظهار نظر پرداخته، موضوعی شایان توجه است. مسأله آن است که برخورد با موضوع حجاب در کشورمان، با چنان دگرگونی و تنوعی روبهرو بوده که ابعاد آن برای بررسی نیازمند رویکردی تاریخی - سیاسی است. از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران، پوشش افراد به نماد و تابلوی گرایش سیاسی آنها تبدیل شد؛ چنان که نیروهای دستهبندی شده در طیف طرفدار روحانیت، از زدن کراوات خودداری کردند و نیز زنان عضو این گروهها، اکثراً چادر به سر می کردند. این مسأله و مرزبندی، کاملاً پررنگ و واضح بود؛ به طوری که به آسانی تبدیل به معیار اصلی استخدامها و یا پروسههای بازسازی انسانی قرار گرفت. با عزل بنیصدر و فرار او به خارج، گفتمان چادر و پیراهن روی شلوار، بر سایر شیوههای لباس پوشیدن، غالب شد. این چیرگی، سالها ادامه یافت تا آن که جنگ به پایان رسید و فنسالاران، بر سیاست و اقتصاد حاکم شدند. این حضور به معنای پایان دوره ارزشمندی ناآراستگی و مدگرایی در میان بدنه رسمی جامعه بود. مدیران ارشد غیرروحانی، مرغوبترین کت و شلوارهای دوخت گالریهای معروف جهان را بر تن میکردند و پیراهنهای خود را با فریم عینکهایشان ست مینمودند. زنان این جمع اما یارای به کنار گذاردن یکباره چادر را نیافتند؛ اما در عمل و سخن از اجبار زنان به پوشیدن چادر مشکی انتقاد کردند و حتی گاهی رنگ سیاه برای لباس زنان را بدعت در دین و بر خلاف سنت شیعه خواندند. این گروه، اگر چه چادر را نتوانست منسوخ کند، اما چنان آن را از تقدس خارج کرد که نزدیک به یک دهه پوشیدن چادر یا مانتو و نزاع بر سر آن میان والدین و دختران جوان و یا بین دختران و پسران در شرف ازدواج، به اصلیترین چالش اجتماعی کشور تبدیل شد. طیفی از حاکمیت به کمک سنت شتافت و در و دیوار شهر از پلاکاردهایی در مذمت بدحجابی پر شد. جمله مشهور «حجاب مصونیت است نه محدودیت» در چنان اوضاعی و در پاسخ به همین معترضان در تیراژ وسیع در معابر و شوارع جلوهگر گردید. اما این نیروهای کمکی هم خیلی دیر رسیدند و هم خیلی ناشیانه و ضعیف به میدان رسیدند. در نبرد نابرابر حجاب و بدحجابی، دومی پیروز شد و شهرها و روستاها را فتح کرد. ارزانی، فراوانی، تنوع و تبلیغ مناسب در مجلات و حتی صدا و سیما هم به کمک فاتحان آمد و مدلهای جدید لباس، به ویژه مانتوی کوتاه برای دختران و شلوار جین و تیشرت برای پسران را تا بدان جا فراگیر کرد که شاید از دید یک ناظر خارجی این گونه لباسها، پوشاک ملی ایرانی تلقی میشد! با نگاه به آن چه گفته شد، در مییابیم که نه زور توپ و تفنگ قزاقهای رضاخانی و کشتار در مسجد گوهرشاد توانست ریشههای حجاب باستانی زنان ایرانی را بخشکاند و نه پس از انقلاب، برخی حرکات افراطی و فیزیکی توانست بساط بدحجابی را برچیند. چنین است که گفتمان لباس ملی را که رویکردی دگرگونه در پیش گرفته است، شایسته تحلیل میدانیم؛ زیرا چنان نبوده است که پس از سخنان رهبری با برخی نمایندگان مجلس، بدنه فیزیکی سامانه دفاع اجتماعی به صحنه آورده، بخواهد در عمل «پوشاک ملی» را بر مردم تحمیل نماید؛ بلکه این کار در یک برنامه تبلیغی علمی قرار گرفته، بیشتر از پیاده نظام، ارتش فکری به کمک تحقق این ایده آمده است. وقتی از لباس ملی سخن به میان میآید، عدم توجه به تعریفی جامع و مانع از آن، میتواند بحث را به انحراف بکشاند. واژه لباس ملی از دیدگاه تاریخی، بامسمّا و قابل تطبیق با دستآوردهای دیرینشناسانه است؛ زیرا ایرانیان به واقع درست در زمانی که در تمدن اروپا برهنگی یک ارزش بود و از این رو هم مجسمههای خدایان ایشان عمدتاً برهنه یا نیمهلخت بوده است، دارای فرهنگ پوشش کامل و متناسب با درجه و طبقه بودهاند. آثار باقیمانده بر کتیبههای تخت جمشید، معبد آناهیتا و تصاویر روی فرش پازیریک، به خوبی بر این مسئله صحّه میگذارد. آن گاه که میگوییم لباس ملی، ذهن میتواند تا شناختهشدهترین عناصر تمدنی را به عنوان منبع در ذهن و نظر خود درآورد. اما آیا صرف این که لباس در جامعه ملی ما چنین قدمتی دارد، باید برای طراحی آن به طور کامل تسلیم انگارههای پیشین شد؟ این موضوع در مورد لباس با یک واقعیت شیرین تاریخی مواجه است. زیرا ایرانیان باستان به طور نمادین لباسهایی را بر تن میکردهاند که اسلام امروزی تقریباً همانها را به عنوان پوشش آرمانی یک مسلمان عرضه میکند. برای آن که برای همه روشن شود منظورم چیست و از آن جا که امروز از فرهنگ باستانی ما بجز لباس زنان بختیاری چیزی نمانده که مثال بزنم، به لباس زنان هندی اشاره میکنم. هندیها به طور سنتی لباسی دارند که در آن زنان سر خود را با یک پوشش بلند شبیه به چادر میپوشانند. این تقریباً همان چیزی است که در تصویر زن بختیاری بنام مینا بر روی لباسشان نقش بسته است . پس ایران و ایرانی ذاتاً با حجاب - که بیرونیترین جلوه فرهنگ اسلامی است - هیچ مشکلی ندارد؛ زیرا سالها قبل از ورود اعراب به ایران هم زنان ما هرگز به برهنگی و بیعفّتی گرفتار نبودهاند. از این رو، یک فصل مشترک برای لباس ملی ایرانیان برای زنان، آن است که باید پوشیده و محجب باشد؛ اما این موضوع را - که پوشش تا چه حد لازم است و تا کجا باید جلو رفت - کارشناسان امور دینی باید پاسخ دهند. آیةالله حائری شیرازی، امام جمعه شیراز و نماینده رهبری در استان فارس، در این رابطه چادر کمری را مناسب میداند. طرح نظر وی بیش از آن که موضوعیت داشته باشد، میتواند طریقیت داشته باشد؛ زیرا او نماینده دیدگاههای رسمی متدینان جامعه است واز تحلیل این نظر، میتوان به نکات مهمی رسید. یکی آن که چادر و انواع آن از دیدگاه نخبگان دین هنوز بهترین نوع پوشش برای زنان است و اصولاً تصور این که کسی از تریبون رسمی بخواهد با این نوع پوشش مخالفت کند، وجود ندارد. واقعیت آن است که تا کنون همان قدر که داشتن ریش برای مردان، ملاک قضاوت در مورد تدیّن آنها بوده، چادری یا مانتویی بودن هم راه میانبر ارزیابی افراد از لحاظ شخصیت دینباورشان تلقی گردیده است. از بین رفتن این نظریه جمعی که نه تنها در میان یاختههای سنتی از بافت اجتماع، بلکه در تصورات رسمی نیز رسوخ دارد، چنان هزینهای از مروجان لباس ملی خواهد گرفت که در عمل تلاش برای جا انداختن آن را بیثمر خواهد کرد. در این منظر، لباس ملی برای زنان، باید حتماً رگههایی از پوشش چادر را در خود داشته باشد وگرنه قطعاً هم از سوی طبقه سنتی و هم از سوی طبقه رسمی مطرود میگردد. پس اگر قرار باشد پوشش ملّی، نوعی از چادر باشد، با مقاومت اکثریتی از زنان مواجه میگردد که تا کنون هم با وجود همه تبلیغات و حتی فشارها، حاضر به کنار آمدن با چادر نشدهاند. به هر حال لباس ملی چیزی است که ضرورت آن هر روز بیش از گذشته احساس میشود؛ اما تعارضات مربوط به این حرکت ملی باید رفع شود تا این طرح به مانند دهها طرح بر زمین مانده فرهنگی، به فراموشی سپرده نشود. هراس جامعه مذهبی از آن است که در فردایی نه چندان دور، پوشیدن لباسهای محجب به یک ضدارزش تمام عیار تبدیل گردد و چادر و مقنعه، به همان سرنوشتی دچار شوند که لباسهای محلی دچار آن شدهاند.و اینجاست که باید برای هر منطقه و هر مکان لباس مخصوص به ان را باید ترویج نمود که براستی لباس زنان بختیاری که بازمانده تمدن های بزرگ ایرانی هستند برای عرضه به زنان کشور و حتی ترویج به خارج از کشور گزینه ای بسیار قابل دفاع است .
[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 10:46 عصر ] [ علیرضا جهانبخشی ]
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |