تاریخ عشایر ایران با تاریخ پرفراز و نشیب این مرز و بوم آغاز و سرگذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پربار مردم این کشور، آمیخته است. نگاهی به تاریخ ایران؛ این نکته را روشن میکند که بدون مطالعه تاریخ اقوام، ایلات و عشایر به درستی نمیتوان تاریخ ایران را شناخت. ایلات ایران، تدریجاً یکجانشین شدهاند؛ ولی هنوز هم در برخی از قسمتهای ایران، ایلات کوچگرد وجود دارند. در دوران مشروطه، از 8 میلیون جمعیت ایران، بیش از 2 میلیون نفر (یک چهارم جمعیت) به ایلات و عشایر تعلق داشتند. جمعیت عشایری ایران در اوایل قرن بیستم، 25 درصد کل جمعیت کشور بود که در سال 1355 به حداکثر 14 درصد جمعیت ایران 8/4 دهم میلیون نفر کاهش یافت. این کاهش در دوره رژیم ستمشاهی، نشان از سرکوب عشایر، رشد سریع سرمایهداری و زندگی شهرنشینی دارد. بنابرآمار، سال 1360 در کل کشور، 92 ایل و 454 طایفه مستقل وجود داشت که تعداد 188 هزار و 354 خانوار عشایری با متوسط 8/5 نفر در هر خانوار، سرشماری شده بودند.جامعه عشایر ایران متشکل از 101 ایل و 598 طایفه مستقل بود و یکی از بزرگترین گروههای قومیتی را تشکیل میدادند. این جمعیت در گسترهای با وسعت بیش از 963 هزار کیلومتر مربع (60 درصد مساحت ایران) استقرار داشتند. ایلات و عشایر ایران با داشتن 24 میلیون راس دام، 450 هزار هکتار اراضی کشاورزی و 20 هزار هکتار باغ، نقش قابل توجهی در تأمین مواد پروتئینی، لبنی و کشاورزی دارند.همچنین با تولید بیش از 300 هزار نوع مصنوعات دستی، به میزان زیادی، ارزش افزوده تولید میکنند و یکی از مولدترین بخشهای جمعیتی کشور به شمار میآیند.اکنون بیش از یک میلیون و 600 هزار نفر عشایر کوچنده و 5 میلیون رمهگردان، مکان ثابتی برای زندگی دارند، اما نیمی از سال را کوچ میکنند و در تأمین بیش از 25 درصد پوست و گوشت کشور نقش دارند. ایلات عمده ایران، بسیار زیادند و شمال افشار، بختیاری، بلوچی، ترکمن، کرد، لر، عرب، قشقایی، شاهسون، لک، ترک، براهویی، منگور، مامش، شوهان، کلهر، زنگنه، زرزا، جلالی، میلان، عمرانلو، قره چورلو، روملو، پازوکی، کورهسنی، قرهپاپاق و شاملو میشوند.معمولاً ایلات و عشایر ایران را به لحاظ زبان، به شش دسته ترکمن، ترکزبانان، کرد، لر، عربزبانان و بلوچ تقسیم میکنند. ایران دوستی مرحوم پژمان بختیاری
اگر ایران به جز ویران سرا نیست من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جان گداز است من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوا یش دلنشین نیست من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکَش من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور من این زورآزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید، اگر پاک! من ای مردم، شما را دوست دارم